به سلامتیـت پدرم که هزار بار تَرک برداشتی و یـک بـار دم از شکست نــزدی

کهنه را پــوشیــدی و ذوق لبـاس نــو را به من بخشیـــدی

غــرورم را خریـــدی و یک بــار مغــرورم نـگشتی

پــرواز یــادم دادی و پـــریـــدنــم را نگـریـستـی

پـــــدرم

من از تــو من شــدم

هستیــم از تــــوست

دستانم را بگیر که بزرگ کودکت هنوز غرق در نیاز به توست…

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری

مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی

مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !

مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !

مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !

مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .

آیا بحث های ما با پدر و مادرانمان ارزش دلشکستن را دارد.

اگر مادرم یا پدرم متفاوت با من می اندیشد این حق را دارم که احترامشان را بشکنم؟

 

لطف کنید به سخنرانی حجت الاسلام دارستانی گوش دهید.